تابلوی شماره ۱
تنها یک قرص کامل نارنجی رنگ است، نشسته بر پهنه آسمان. اما چه هیبتی دارد وقتی نگاهش می کنی. یعنی نارنجی تا این اندازه قشنگ است؟ چرا تا به حال حواسم نبود؟ خودش را جا کرده در کرانه غربی آسمان آبی. زیباتر می شود اگر آسمان آبی در فضای پشت صحنه، یک آسمان تمیز باشد. این تصویر همان الگویی است که از رویش هزاران تابلوی نقاشی کشیده شده. تا به حال هزاران نویسنده صحنه غروب آفتاب را توصیف کرده اند اما این اتفاق هر روزه، یعنی فرآیند داخل شدن شب در روز، هیچ گاه تکراری نشده. من هر روز غروب آفتاب را می بینم و هر روز احساسی شگرف دارم ناشی از آنکه گویی یک اثر هنری درخشان را برای اولین بار است که می بینم. هرکسی که اطرافم باشد را به دیدن این صحنه بی بدیل دعوت می کنم. یک نمایشگاه هر روزه برپا می شود و حیف که انسان ها خودشان را از تماشای آن محروم می سازند.
تابلوی شماره ۲
پنجره های سمت شمالی خانه تابلویی دیگر را به نمایش گذاشته اند. از ساختمان های زشت پایین تابلو که گذر کنیم، باقی همه ابهت کوه است و بالای سرش آسمان. آسمان بوم نقاشی است و همیشه در صحنه ها حضور دارد. در این زمان از سال یعنی درست در چله زمستان، برف نشسته بر کوه ها چنان سفید و بکر است که دلم نمی خواهد چشم از این منظره بردارم. سفید ها را که نگاه می کنم، تنها پاکی در ذهنم تداعی می شود. سفید عجب رنگ پرهیزگاری است.
ابرها در بالا و میان قوس کوه ها به نرمی پنبه روان هستند. کمی تمرکز می خواهد تا حرکت آرامشان را با چشم های خودت ببینی. درست مثل نفس کشیدن که تا توجه نکنی، از تنفس بی وقفه ات آگاه نمی شوی.
تابلوی شماره ۳
نمی دانم چه می شود که به سرم می زند در این سرمای استخوان سوز زمستان، پنجره را باز کنم. کمی بعد دلیلش را می فهمم. ماه مرا خوانده است. سرم را که بیرون می برم، نوری درخشان بالای سرم جلب توجه می کند. در این دنیا هیچ چیز در نظرم زیباتر از ماه نیست. تنها عنصر طبیعت است که هربار حس می کنم با من حرف می زند. آنجا در بالاترین نقاط آسمان شب ایستاده و سخاوتمندانه نور می پاشد. و نورش را بر سر آدم های نیک و بد یکسان توزیع می کند. می داند که قضاوت با او نیست. می داند که جهان حسابرس بزرگتری دارد و از این رو ماه، دریغ کردن را بلد نیست. این بار می فهمم رنگ نقره ای چه زیبایی بی وصفی دارد.
خوشبختانه نمایشگاه طبیعت همه روزه برپاست. هر کدام از آثار اگرچه ماهیت مشخصی دارند اما هر روز جلوه ای تازه از خود را به نمایش می گذارند. تابلوهای هیچ دو روزی دقیقا مشابه هم نیستند. اینجا تابلوها جان دارند.
گاهی بشرِ بی خبر از زیبایی، کثافت می پاشد به این تابلوها. چند روزی کدر می شوند. اما طبیعت هر روز تلاشش را می کند تا دوباره احیا شود، تا دوباره برای تماشاچیان، صحنه های بی رقیبش را به نمایش بگذارد.
چه ایده نابی برای نوشتن پیدا کردی؛ فوق العاده بود و واقعا لذت بردم.
ورود برای عموم آزاد است و هرلحظه میتونن از این گالری رایگان دیدن کنند و حظش رو ببرن. چی میشه که یادمون میره؟
همه شون معرکه بودند ها ولی تابلوی شماره سه برای من خیلی ویژه بود،خیلی خیلی.
خوشحالم که لذت بردین.
متاسفانه هر روز جلوی چشممون هستن و نمی بینیمشون.
ماه برای من هم عنصر به شدت ویژه ایه.